|
یک شنبه 18 فروردين 1392برچسب:, :: 11:19 :: نويسنده : mahak
من خیلی چیزها را از یاد برده ام!!!!!!!!!! من" دوست داشتنت" را از یاد برده ام!!! من گریه کردن "را از یاد برده ام!!!!! از یاد برده ام برای" خوشبختی ات دعا کنم!!!!!!!! از یاد برده ام هر شب نیت کنم و فال حافظ" بگیرم!!!! وقتی با من سردی ، از یاد برده ام که بِرَنجَم ..!!!!!!!!!!!! من حتی از یاد برده ام که وقتی با من حرف نمی زنی ، قلبم بشکند ..!!!!!!!!!! من مثل بقیه بودن را هم بلد نیستم ..!!!!!!!! من تقلید بلد نیستم ! بلد نیستم "وقتی تو را میبینم ، آشکارا نلرزم!!!!! ! بلد نیستم "ادای آدمهای محکم را در بیاورم !!!!!! بلد نیستم بی تفاوت باشم ... بلد نیستم بگویم " بی خیال " ... بلد نیستم برایت نگویم برایت ننویسم... من بلد نیستم که چطور می شود فراموش کرد! بلد نیستم عبور کنم ... من بلد نیستم بروم مثل یک غریبه ...!!!!! بلد نیستم سخت بدست بیاورم و اسان از دست بدهم! من همیشه آسان بدست آوردم و سخت از دست دادم .... چون من اصرار کردن را بلد نیستم ! من اجبار را بلد نیستم ! من تنفس مصنوعی به یک عشق ِ خفه شده" را بلد نیستم !!! بلد نیستم کف کفشهایت چسب بریزم "تا نتوانی بروی ! من ... من نمک گیر کردن را بلد نیستم .. من خیلی چیزها را بلد نیستم .. خیلی چیزها را ... ! ساکت و آرام روی تختم بنشینم ، به دیوار تکیه بدهم ، و خودم را لابلای ورق پاره های نوشته هایم گم کنم ، تا شاید یادم بیاید و برود که چطور از من دوووور شدی ...... من خیلی چیزها را بلد نیستم .. خیلی چیزها را ... ! اما هنوز خوب بلدم چطور "خودم "باشم که شبیه" تو" نشوم.... نظرات شما عزیزان: ![]()
![]() |